پایگاه مقاومت بسیج امام محمد باقر علیه السلام

اطلاع رسانی سریع ، صحیح و آموزش پیش نیاز شروع کار گروهی مناسب

پایگاه مقاومت بسیج امام محمد باقر علیه السلام

اطلاع رسانی سریع ، صحیح و آموزش پیش نیاز شروع کار گروهی مناسب

پایگاه مقاومت بسیج امام محمد باقر علیه السلام

باهدف ارائه مطالب مفید و اطلاع رسانی های بموقع و کارآمد و توسعه کارکردهای بسیج در فضاهای مجازی این وبلاگ تاسیس شد.
کد شامد ساماندهی پایگاه های اینترنتی 1-1-712754-64-3-1

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

حلقه صالحین خودسازی(استاد نماینده)

پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۰۹ ق.ظ
با سلام جلسه این هفته حلقه صالحین

 ۵ شنبه 13مهر ساعت 18:30

منبع : کتاب داستان راستان 95 توحید مفضل

خود سازی این هفته :هرروزمطالعه کردن

http://www.mortezamotahari.com/Images/Books/Book460.jpg

داستان راستان، ج 2، ص:91

توحید مفضّل

مفضل بن عمر جعفی بعد از آنکه از انجام نماز عصر در مسجد پیغمبر فارغ شد، همان جا در نقطهای میان منبر رسول اکرم و قبر آن حضرت نشست و کم کم یک رشته افکار، او را در خود غرق کرد، افکارش در اطراف عظمت و شخصیت عظیم و آسمانی رسول اکرم دور میزد.

هرچه بیشتر میاندیشید بیشتر بر اعجابش نسبت به آن حضرت میافزود. با خود میگفت با همه تعظیم و تجلیلی که از مقام والای این شخصیت بینظیر میشود، درجه و منزلتش خیلی بیش از اینهاست. آنچه مردم از شرف و عظمت و فضیلت آن حضرت به آن پی بردهاند، نسبت به آنچه پی نبردهاند بسیار ناچیز است.

مفضل غرق در این تفکرات بود که سر و کله ابن ابی العوجاء، مادی مسلک معروف، پیدا شد و آمد و در کناری نشست. طولی نکشید یکی دیگر از همفکران و هم مسلکان ابن ابی العوجاء وارد شد و پهلوی او نشست و با هم به گفتگو پرداختند.

در آن تاریخ که آغاز دوره خلافت عباسیان بود، دوره تحول فرهنگی اسلامی بود. در آن دوره خود مسلمانان برخی رشتههای علمی تأسیس کرده بودند. نیز کتبی در رشتههای علمی و فلسفی از زبانهای یونانی و فارسی و هندی ترجمه کرده یا مشغول ترجمه بودند. نخلهها و رشتههای کلامی و فلسفی به وجود آمده بود. دوره، دوره برخورد عقاید و آراء بود. عباسیان به آزادی عقیده- تا آنجا که با سیاست برخورد نداشت- احترام میگذاشتند. دانشمندان غیرمسلمان، حتی دهریین و مادیین که در آن وقت به نام «زنادقه» خوانده میشدند، آزادانه عقاید خویش را اظهار میداشتند. تا آنجا که احیانا این دسته در مسجد الحرام کنار کعبه، یا در مسجد مدینه کنار قبر پیغمبر، دور هم جمع میشدند و حرفهای خود را میزدند. ابن ابی العوجاء از این دسته بود.

در آن روز او و رفیقش هر دو، با فاصله کمی وارد مسجد پیغمبر شدند و پیش هم نشستند و به گفتگو پرداختند، اما آنچنان دور نبودند که مفضل سخنان آنها را نشود.

اتفاقا اولین سخنی که از ابن ابی العوجاء به گوش مفضل خورد، درباره همان موضوعی بود که قبلا مفضل در آن باره فکر میکرد، درباره رسول اکرم بود. او به رفیق خود گفت:

«عجب کارر این مرد (پیغمبر اکرم) بالا گرفت، رسید به جایی که کسی از آن بالاتر نرفته!».

رفیقش گفت:

«نابغه بود. ادعا کرد که با مبدأ کل جهان مربوط است و کارهایی عجیب و خارق العاده هم از او به ظهور رسید که عقلها را متحیر ساخت. عقلا و ادبا و فصحا و خطبا خود را در برابر او عاجز دیدند و دعوت او را

پذیرفتند. بعد سایر طبقات فوج فوج به طرف او آمدند و به او ایمان آوردند. کار به آنجا کشیده که نام وی همراه با نام ناموسی که خود را مبعوث از طرف او میدانست همراه شده است.

اکنون نام او به عنوان «اذان» در همه شهرها و دهها- که دعوت او به آنجا رسیده- و حتی در دریاها و صحراها و کوهستانها برده میشود. همه جا شبانه روزی پنج نوبت گوش هر کسی فریاد «اشهد انّ محمداً رسول اللَّه» را میشنود. در اذان نام این مرد برده میشود، در اقامه برده میشود. به این ترتیب هرگز فراموش نخواهد شد.

ابن ابی العوجاء گفت: «در اطراف محمد بیش از این بحث نکنیم، من هنوز نتوانستهام معمای شخصیت این مرد را حل کنم. بهتر است بحث را در اطراف مبدأ اول و آغاز هستی که محمد پایه دین خود را بر آن گذاشت دنبال کنیمآنگاه ابن ابی العوجاء برخی در اطراف عقیده مادی خود- مبنی بر اینکه تدبیر و تقدیری در کار نیست، طبیعت قائم به ذات است، ازلا و ابدا چنین بوده و خواهد بود- صحبت کرد.

همینکه سخنش به اینجا رسید، مفضل دیگر طاقت نیاورد، یکپارچه خشم و بغض شده بود، مثل توپ منفجر شده فریاد برآورد: «دشمن خدا! خالق و مدبر خود را که تو را به بهترین صورت آفریده انکار میکنی؟! جای دور نرو، اندکی در خود و حیات و زندگی و مشاعر و ترکیب خودت فکر کن تا آثار و شواهد مخلوق و مصنوع بودن را دریابی ...».

ابن ابی العوجاء که مفضل را نمیشناخت، پرسید:

تو کیستی و از چه دستهای؟ اگر از متکلمینی، بیا روی اصول و مبانی کلامی با هم بحث کنیم. اگر واقعا دلائل قوی داشته باشی ما از تو پیروی میکنیم. و اگر اهل کلام نیستی که سخنی با تو نیست. اگر هم از اصحاب جعفربن محمدی، که او با ما اینجور حرف نمیزند، او گاهی بالاتر از این چیزها که تو شنیدی از ما میشنود، اما هرگز دیده نشده از کوره در برود و با ما تندی کند. او هرگز عصبی نمیشود و دشنام نمیدهد. او با کمال بردباری و متانت سخنان ما را استماع میکند. صبر میکند ما آنچه در دل داریم بیرون بریزیم و یک کلمه باقی نماند. در مدتی که ما اشکالات و دلائل خود را ذکر میکنیم، او چنان ساکت و آرام است و با دقت گوش میکند که ما گمان میکنیم تسلیم فکر ما شده است. آنگاه شروع میکند به جواب، با مهربانی جواب ما را میدهد، با جملههایی کوتاه و پرمغز چنان راه را بر ما میبندد که قدرت فرار از ما سلب میگردد. اگر تو از اصحاب او هستی مانند او حرف بزن.».

مفضل با یک دنیا ناراحتی در حالی که کلهاش داغ شده بود از مسجد بیرون رفت. با خود میگفت عجب ابتلایی برای عالم اسلام پیدا شده، کار به جایی کشیده که زنادقه و دهری مسلکها در مسجد پیغمبر مینشینند و بیپروا همه چیز را انکار میکنند. یکسره به خانه امام صادق آمد. امام فرمود:

«مفضل! چرا اینقدر ناراحتی؟ چه پیش آمده؟».

- یا ابن رسول اللَّه الآن در مسجد پیغمبر بودم. یکی دو نفر از دهریین آمدند و نزدیک من نشستند.

سخنانی در انکار خدا و پیغمبر از آنها شنیدم که آتش گرفتم.

چنین و چنان میگفتند و من هم اینطور جوابشان را دادم.».

- غصه نخور، از فردا بیا نزد من، یک سلسله درس توحیدی برایت شروع میکنم.

آنقدر در اطراف حکمتهای الهی در خلقت و آفرینش، در قسمتهای مختلف، در اطراف جاندار و بیجان، پرنده و چرنده و خوردنی و غیرخوردنی، نباتات و غیره برایت بحث کنم که تو و هر دانشجوی حقیقت جو را کفایت کند و زنادقه و دهریین را در حیرت فرو برد. فردا صبح منتظرم.

مفضل با یک دنیا مسرت از محضر امام صادق مرخص شد. با خود میگفت این ناراحتی امروز من عجب نتیجه خوبی داشت. آن شب خواب به چشمش نیامد. هر لحظه انتظار میکشید کی صبح بشود و به محضر امام صادق بشتابد. به نظرش میآمد که امشب از هر شب دیگر طولانیتر است. صبح زود خود را به در خانه امام رساند. اجازه خواست و وارد شد. با اجازه امام نشست. بعد امام به طرف اطاقی که افراد خصوصی را در آنجا میپذیرفت حرکت کرد. مفضل هم با اشاره امام از پشت سر راه افتاد. آنگاه امام که به روحیه مفضل آشنا بود فرمود:

«گمان میکنم دیشب خوابت نبرده باشد و همهاش انتظار کشیده باشی کی صبح بشود که بیایی اینجا.».

«بلی همینطور است که میفرمایید.

- «ای مفضل! خداوند تقدم دارد بر همه موجودات، اول و آخر موجودات اوست ...».

- یا ابن رسول اللَّه، اجازه میدهید هرچه میفرمایید بنویسم، کاغذ و قلم حاضر است.».

- چه مانعی دارد، بنویس.

چهار روز متوالی، در چهار جلسه طولانی، که حداقل از صبح تا ظهر بود، امام به مفضل درس توحید القاء کرد و مفضل مرتب نوشت. این نوشتهها به صورت رسالهای کامل و جامع درآمد.

کتابی که اکنون به نام «توحید مفضل» در دست است و از جامعترین بیانها در حکمت آفرینش است، محصول این جریان و این چهار جلسه طولانی است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۲۰
سرباز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی